منِ او

نوشته

منِ او

نوشته

تو که غایتی

لذت دیدن سپیداری به غایت رعنا


به نظاره نشستن یک رود، راه باز کرده از دل سنگ


تماشای قطعه سنگی به قدمت بشریت


چشم بستن بر گندمزاری مواج


دوختن نگاه بر مستانگی کره اسبی


دل می برد و


دین را


و کجاست مهپاره ی رویت


که تنها به زیارت تو تشنه می مانم


پس از این همه زیبایی


و تو


آن


غایت مایی


---------

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.